آســــو

تا افق را نظاره خواهم کرد.

آســــو

تا افق را نظاره خواهم کرد.

۱ مطلب در آذر ۱۴۰۴ ثبت شده است

مصدر نتوانستن

يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۴۰۴، ۱۲:۳۶ ب.ظ

چندتا مسئله بنیادین دارم که هیچ‌کدوم نمی‌ذارن راهم رو برم. همه‌ش نگهم می‌دارن. زورم رو می‌زنم روتین بسازم اما ازش عقب می‌افتم. انگار تو هیچی نمی‌تونم عمیق بشم. نه توی اسکیت، نه توی یوگا و نه توی کارهای پروژه‌ای که دستمه. هیچی برام عمیق نمی‌شه. سرکار نمی‌رم و حالم بهتره. حوصله‌ی سروکله‌زدن با کارفرماهای نفهم رو ندارم اما از اون طرف نداشتن روتین کاری حالم رو بد می‌کنه. رویاهام ازم دور شدن. انگار هیچ رویایی در من نمی‌شینه و عمیق نمی‌شه. نبودن بابام زندگیم رو به هم ریخت و دیگه نتونستم این عمق‌ها رو حس کنم. دلم برای دوستی‌هام تنگ شده. دلم می‌خواد دوست‌های بیشتری داشته باشم. بیشتر ببینمشون. بیشتر معاشرت کنم و باهاشون وقت بگذرونم. اما انگار بلدش نیستم. یادم رفته. بودن با آدم‌ها رو فراموش کردم. دیشب که با فاطمه نشسته بودیم و حالم خوب بود و تلاش کرده بودم خودم رو سرپا نگه دارم حالم بهتر بود و یادم افتاد که چقدر زیلا بود جهانی که دوستی‌هایی داشت و چقدر الآن تک‌وتنها شدم. چقدر تنهایی رویاها رو ادامه‌دادن سخته. نداشتن پا واقعا سخته. روتین و متعهدبودن به راه قشنگه اما واقعا یک پای محکم می‌خواد که من ندارمش جدی الآن.نمی‌دونم کجا باید دنبالش بگردم. چند تا کلاس رفتم اما باز هم آدم‌های اون‌جا برام جالب و قابل‌توجه نبودن. دوستی‌های قدیمیم هم اون‌قدر کار نمی‌کنن. یعنی می‌دونی کار می‌کنن اما مدل دوستیمون فرق داره. خیلی در ذهنه. پر از مباحث انتزاعی و جالب و وقت‌گذروندنی. من دوستی‌ای می‌خوام با رویاها و راه‌های مشترک. که بتونم باهاش پلن کاری بچینم. باهاش برم باشگاه. باهاش درباره اینطور دیتیل‌ها حرف بزنم. دوستی‌های عمیقی دارم. نمی‌گم ندارم. با زهرا جدی عمیقم و همه‌چیییی رو براش تعریف می‌کنم اما ماجرا اونجاست که باید تنها انجام بدم همه‌ی این کارها رو و بعد خبرش رو بدم. این داره اذیتم می‌کنه. کارهای سرامیک رو انجام می‌دم اما به دلم نمی‌چسبه. انگار زور ادامه‌دادن ندارم. واقعا دهنم سرویس می‌شه برای یک پست و استوری گذاشتن. دلم جاهای امنی می‌خواد که زمانم رو با اون آدم‌ها بگذرونم.

دلم ورزش می‌خواد و رژیم. وزنم خیلی رو مخمه. خیلی جدی هویتم رو از دست دادم. دلم برای هیکل اون زمانم خیلی تنگ شده. وزن ایده‌آل و بدن خوب خی‌لی اعتمادبه‌نفس می‌داد بهم و حالا بعد از هر حال بدی و هروقت می‌خوام استایل کنم می‌بینم که شت نمی‌تونم. و حال بدم صدبراابر می‌شه. دلم می‌خواست که تو این فقره بهتر می‌بودم. اسکیت رو نمی‌تونم الآن برم. چون ماجراش اینه که آلودگی هواست و هی تعطیل می‌شه و تنهایی هم اصلا بهم حال نمی‌ده. دلم یه پایه و یه آدم می‌خواد که کمکم کنه. کاش می‌تونستم تفریحی بیشتر برم. اصلا حس می‌کنم کلا نمی‌تونم. واقعا این نتونستن رو مخمه و نمیدونم براش چی کار هم بکنم!

  • فاطمه رمضانعلی