تلاشم بر زندگیه
زندگی عجیبه. گاهی دوباره شور زندگی در من فعال میشه و گاهی هم گیر روزمرگی میافتم. داشتم دیروز فکر میکردم با خودم که چقدر از این شور زندگی به بازنمایی برمیگرده و چقدرش درونیه. شاید باید دوباره ادای زندهبودن رو درارم تا اون برق توی چشمهام پیدا بشه. نمیگم مردهام. اصلا این نیست و واقعا زندهام. همینکه شور بیدارشدن دارم. شور کارکردن، شور دورهرفتن و تکلیفنوشتن. شبها دیر میخوابم و صبحها زود بیدار میشم. این یعنی شور زندگی دارم اما مسئله اینه که هنوز هم اونقدر به اون شادی عمیقِ عمیقِ عمیق نرسیدم. شاید هم دارم اشتباه میکنم. اون زمانی هم که حسهای مختلفی رو تجربه میکردم و در اون حس بودم خودم نمیفهمیدمش اما با گذر زمان متوجهش شدم. جالبه جدی. جالبه که اینها رو بعدا فهمیدم.
چندتا روتین تازه دارم که هرچقدر بیشتر بهش پایبند باشم حال بهتری رو تجربه خواهم کرد. یکیش سالمخوری و کمخوریه که دارم براش تلاش میکنم. اگر انرژیزا خوردن و دلستر خوردن رو حذف کنم به آدم بهتری تبدیل میشم و یکی دیگهش یوگاست که تقریبا اوضاع خوبی داره. شنبه دوباره دورهی جدیدم شروع میشه. از دورهی مرداد فقط دو جلسه غیبت داشتم که این عالیه! منتظرم شنبه بشه تا باز دوباره شروع کنم.
خونه داره شکل میگیره. کمکم مهموندار میشیم و خونهمون بیشتر رنگوبوی زندگی میگیره.
تولدم نزدیکه. ده روز دیگهست و واقعا دلم میخواد یه کار خوشحالکننده برای خودم بکنم که نمیدونم چیه. دلم تولد کامل یکروزه میخواد. وقتگذروندن با این پسر و یه نگاه خوب به خودمکردن. نیازش دارم.
روزهای شلوغیه. برنامهریزی برای سرکار خیلی مهمه. تا این هفته اوکیه اما برای هفتهی بعد باید دنبال محتوا باشم تا از پسش بربیام. نمیدونم اما چی کار باید بکنم که پیج دیده بشه و بیاد بالا. هنوز خیلی کار داره.
دورهی یوسف فراهانی رو دوست دارم تموم بشه. خوشحالم که فردا جلسهی آخرشه. خیلی کلاس جذابیه اما واقعا نیاز دارم خلوتتر باشم و دورههای درحالحاضرم رو تموم کنم.
تلاشم بر زندگی و ساختنه. میتونم؟ میشه؟
- ۰۳/۰۵/۱۰