تمومنشدنی
جمعه کنکور ارشده، درحالیکه من فکر میکردم ۱۲ اسفنده. قراره برای بار دوم کنکور بدم. در رشتهای که دوستش دارم اما احتمالا تلاشهام برای کنکورش کافی نبوده. قبل از اینکه بفهمم کنکور ۴ اسفنده و نه ۱۲ اسفند، یک هفتهای بود که شروع کرده بودم به آرامآرام مرورکردن. تستهای کنکور رو می زدم و فصل مربوطه رو دوره میکردم. اما حالا که زمان کمتری باقی مونده تصمیم دارم من هم سرعتم رو بیشتر کنم. درس خوندن خوبه، من دوستش دارم و برام فرایند لذتبخشیه اما برای کنکورخوندن رو مدتهاست که دیگه برنمیتابم و خستهتر از اونیم که بتونم ساعتها برای تستزدن درس بخونم. اما این رشته، رویامه. نمیدونم. قصدم اینه بقیه گرایشهای این رشته رو هم امسال در انتخاب رشته بزنم، ولی خب قطعا ترجیحم اینه که رتبه بهتری بیارم و گرایش خودم رو قبول بشم. میترسم اما نگران هم نیستم. این چند روز که در حال درسخوندنم و خیلی فورس دارم این کار رو میکنم اینطوریم که چیزهای زیادی میاد توی ذهنم، کارهای زیادی برای انجامدادن اما همهشون رو دارم میزنم کنار و ایگنور میکنم تا فقط تموم بشه. آخر هفته، هرچقدر هم که زود باشه برای من انتخاب ایدهآلی به حساب میاد. چون شاید خود تمومشدنش بتونه باری رو از روی دوشم برداره. دلم برای م و ب تنگ شده. بسیار اما مطمئن نیستم که دلم بخواد ببینمشون. ذهنم شلوغه و فقط میخوام امروز تموم بشه. خیلی زود خدافظی کنم و برم خونه. ولی امروز قراره کش بیاد. طولانی طولانی طولانی.
- ۰۲/۱۲/۰۲