اشتباه کن و نترس. برای ۳۹۴۵۸۵۹بار
من در زندگی اشتباهات کمی نکردم. آدمهای دورم هم اشتباهاتم رو خیلی وقتها به روم نیاوردن و بهم اجازه دادن مستقل باشم، مستقل تصمیم بگیرم و پای اشتباهاتم وایستم. جنبههای خوبی هم داشته. اینکه به تجربههای مختلف نه نگفتم. حاضر بودم تجربه کنم و اشتباه کنم و نترسم. نمیخوام خوببودن این اتفاق رو رد کنم اما مسئله اینه که وقتی خستهام و بیحال. وقتی نمیتونم برای خودم بجنگم اشتباهاتم میاد جلوی چشمم. دلم میخواد کسی بود که مسئولیتش رو به عهده میگرفت و همهچیز رو قبول میکرد و من یه گوشه مینشستم و ارد میدادم. اما دیشب داشتم فکر میکردم آسوی واقعی کیه؟ آسوی واقعی ترجیح میده اشتباهاتش جلوی چشمش باشن. که یادش بمونه زخم خورده، اشتباه کرده، جاهایی عجله کرده و جاهایی هم بیخیال شده و جا زده. تا چند وقت پیش فکر نمیکردم زورش رو داشته باشم که به آسوی عادی برگردم. فکر میکردم باید تا ابد یا زمانهای خیلی دور نقش دومم رو بپذیرم و نقاب به صورت بمونم. اما این روزها، با تموم خستگیهاش و درگیریهاش احساس میکنم آسو هنوز زندهست. هنوز میتونه نفس بکشه، میتونه بجنگه یا دلش میخواد که بجنگه. خود این قدم رو به جلوییه.
- ۰ نظر
- ۲۹ فروردين ۰۳ ، ۱۲:۵۵